Ketabinoo | کتابینو 🌊 ✨

سلام! خوش اومدید به کتابینو 🤗 اینجا قراره باهم تو دنیای نوشته ها، خوانده ها، نخوانده ها، ننوشته ها و حتی فراموش شده سفر کنیم... ✨☕

کتاب جنگی که بلاخره نجاتم داد

این کتابو جلد یکشو گذاشته بودیم این جلد دو هست که خیلی خفنه من خودم اینو بیشتر از جلد یک دوس میدارم😍

معرفی تو ادامه.... 

میدانستم مادرم مام شبها توی کارخانه ی مهمات جنگی کار میکند. می دانستم هر شب موجهای وحشتناک و شدید بمبها روی سر لندن روان است. میدانستم آلمانیها کارخانه ها را هدف میگیرند، مخصوصاً کارخانه های تسلیحات را من خودم توی بمباران گیر افتاده بودم. دیوارهای آجری بالای سرم منفجر میشدند بعدش شیشه ی خرد شده مثل برف خیابان را می پوشاند. برای همین میدانستم ممکن است مام بمیرد. ولی باور نمیکردم. با وجود همه ی بمبها فکر میکردم مام تا ابد زنده میماند. فکر می کردم من و جیمی هیچ وقت آزاد نمی شویم. 

نویسنده : کیمبرلی بروبیکر بردلی 

انتشارات : پرتقال 

رده سنی :+10

 

آخرین مطالب
پربازدیدترین مطالب هفتگی
محبوب‌ترین مطالب هفتگی
آرشیو
نویسندگان
امکانات
ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس
قدرت گرفته از بلاگیکس ©